خونه خاله جون
سلام! من باز هم اومدم.. ناز گل من هر روز بزرگتر و بهتر میشی امروز من و بابا باید می رفتیم بانک و اولش فکر کردیم که زود میاییم وخیلی طول نمیکشه برای همین بود که تو خونهتنها بودی و خواب بودی ولی رفتیم هی نوبتمون نشد بعد من نگران شدم زنگ زدم خاله جون بیاد ببرتو خالهی عزیز و مهربون زحمت کشیدن و آوردنت خونه خودشون و مثل همیشه همراه با خاله و داداش شایان به پارک نزدیکیایی خونه خاله رفتید و خیلی بهت خوش گذشته بود نازنینم.... ...
نویسنده :
مامان خانوم
14:42