ادرینا زیبا ی منادرینا زیبا ی من، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

ادرینا زندگی ما

خونه خاله جون

  سلام! من باز هم اومدم.. ناز گل من هر روز بزرگتر و بهتر میشی امروز من و بابا باید می رفتیم بانک و اولش فکر کردیم که زود  میاییم وخیلی طول نمیکشه برای همین بود که تو خونهتنها بودی و خواب بودی ولی رفتیم هی نوبتمون نشد بعد من نگران شدم زنگ زدم خاله جون بیاد ببرتو خالهی عزیز و مهربون زحمت کشیدن و آوردنت خونه خودشون و مثل همیشه همراه با خاله و داداش شایان به پارک  نزدیکیایی خونه خاله رفتید و خیلی بهت خوش گذشته بود نازنینم.... ...
19 مهر 1395

شاه دخت!

سلامـ بازم کسی برای من دخترم کامنتی نداده:( اما ما باز هم بیخیال شده و میریم سر احوالات ما: اولا که ادرینای ما خیلی به نوشتن علاقه من شده و داستان مینویسه و دوما بریم سر حرفای پدر با دختر: ادرینا:بابا به نظرت اگه من نویسنده بشم،همه مسخره ام میکنن؟ بابا:نه دحترم.چرا؟ ادرینا: اخه مامان دوستم بهش گفته بود اگه دکتر نشه، دیگه دوسش نداره.تو چطور؟ بابا:نه پرنسسم.هر چیزی ه بهش علاقه داری میتونی به عنوان شغت انتخابش کنی! ولی به شرطی که درستاتو خوب بخونی! ادرینا: افرین بابا! در ضمن دیگه بهم نگو پرنسس بگو شاه دخت &...
18 مهر 1395

یه خبر تاسف اور...

  شب است سکوت وسکوتی سنگین و من تلخم مثل قهوه ای بی کیفیت دهانم خشک است ازبغض فرو داده ..گم شدم در میان خنده هایی تلخ .. گریه پنهانیم رگبار وار بر خرابه هایی جسمم تازیانه می زند اری عزیز سفرکرده ملائک تورا از بوسه  هایی روان شده به سوی خالق دزدین و بردن گناه اسمان نا بخشودنی است که تورا در اغوشش جا داد هرگز نخواهیم بخشید  هرگز ... اری تو میان بودنت ویادت یادت را برایمان گذاشتی وبودنت را افسانه ساختی   بزرگ بودی با تمام کوچکیت  سوم مرداد کیارش عزیز پر گشود وسبک بال پرواز را  اغاز کرد ومارا در شوک وماتم فرو برد به راستی که این باغ بدون تو پر از پاببز اس...
18 مهر 1395

حرفای بامزه!

سلام دوستان گلمون! (البته فعلا تنهاییم و کسی برامون کامنت نمیده ) و سلام به دخملی نازم ادرینا چند تا از حرفای بامزه ات رو اوردم دخترکم: ادرینا با حسرت به نیکی و نگار  نگاه میکنه و میگه: مامان چرا من خواهر بزرگتر ندارم؟ من: خوب قبل شما کسی دیگه به دنیا نیومده ادرینا:خوب برای من یه خواهر بزرگتر به دنیا بیار ادرینا  بعد تموم  کردن درساش میگه: دیگه نمی نویسم تا معلمم رو عصبانی کنم! من:ادرینا! برای چی؟ ادرینا: اینجوری تنبیه میشه دیگه بهمون مشق زیاد  نده! برادر زن دایی ادرینا فوت کرده(1 سال پیش) و زن دا...
18 مهر 1395

8سال 5ماه و 5 روز!

آدرینای دختر زیبا ی من! روزی را ارزو میکنم که این ها را بخوانی... نمی دانم!نمی دانم کی این را میبینی.. شاید دیگر من کنارت نباشم... دیگر نباشم تا به تو بگویم چقدر دوستت دارم! اما دخترک ناز و زیبا رویم بدان تمام لحظه های زندگی من با تو زیبا شد! و این قلب فقط به عشق تو میتپد! دوستت دارم... ...
18 مهر 1395

دخترک کتاب خون!

سلام دختر باهوش من! به لطف پسر خالهی عزیز داداش شایان شما به کتاب خوندن خیلی علاقه مند شدی وقتی میدی اون میره کتاب خونه و یا کتاب دستشه  گفتی منم میخوام کتاب بخونم! منم کلی ذوق کردم! بعدش همراه با خاله سر گل رفتیم کتاب خریدیم   ...
15 مهر 1395

یه عکس از ادرینای ناز

سلام نفسم! ببخش که دیر دیر پست عکس میزارم برات اخه دوربینمون خرابه و نمیشه این عکس خیلی خوشکل شدی خون خاله بزرگه یا به قول خودت خونه ی داداشی شایان عکاس:بابایی ...
15 مهر 1395

یه روز خوب!

امروز یکی از بهترین روز های آدرینای نازم بود کنار پسر خالهی گل مون داداشی شایان و کلی نقاشی که هر کاری کردم شایان جان نزاشت ازتون عکس بگیرم انشاالله همیشه لبتون خندون باشه تابستان  95           ...
15 مهر 1395

مجسمه ی عزیزجون

  بابایی و  من مشغول دیدن یک  سریال ایرانی بودیم که آدرینا از خواب بیدار شد و با نگرانی اومد پیش ما. باباییی:سلام آدرینا خانوم! آدرینا با نگرانی:بابا... بابایی:جونم؟چی شده دختر من؟ آدرینا :بابا تو منو دوست داری؟ بابایی:معلومه که خیلی دوستت دارم دخترم آدرینا حتی اگه یه کار خیلی خیلی بد هم کرده باشم؟ دعوام نمیکنید؟ بابایی:اره حتی اگه یه کار بد هم انجام بدی به شرطی که خودت  به من یا مامان  بگی. آدینا:اخیش خیالم راحت شد. مامان:چیکار کردی آدرینا خانوم؟ آدرینا:هیچی فقط اون مجسمه  ای که تو اتاق شما بود اتفاقی  شکستم ...
9 مهر 1395

ببخشید

  سلام سلام دختر نازنین من وبلاگی که از زمانی که چشم گشودی برایت ساخته بودم در بلاگفا بود و به دلایلی دیگه اونجا نیستیم و به خونه ی جدید در نی نی وبلاگ اومدیم البته تمم خاطراتت اونجا نگه داری شده خیلی خوب بریم  خاطره چند شب پیش تولد نازنین عزیز بودیم که آدرینا حسابی آماده شده بود و با شور و هیجان خاصی آماده شد داراداداین: تمام مدت رو همراه با نازی جونم به تفریح پر داختید و کلی بازی کردید همیشه لبت خندون باشه دخترم.         ...
9 مهر 1395
1